
طراحیِ یک مداخله مؤثر برای مواجهه با تعارض برای هر گونه سیاستگذاری، نیازمند توانایی تحلیل تمامی جنبههای آن تعارض و تشخیص دلایل آن است. (۱)
اما معمولاً موقعیتهای متعارض آنقدر پیچیده هستند که جنبههای مهم آن از نظر دور میمانند یا ارتباط میان پویاییهای آن مشهود نیستند. اصولاً مداخلهگر یا طرف سوم باید اصلاً ابتدا یک تعارض را تشخیص بدهد، سپس علت آن را مشخص کند و بعد برای حل آن تلاش نماید. دستورالعملهای ارزیابی، به هدایت موقعیتِ متعارض و توجه به همه طرفین درگیر کمک میکنند. مداخلهگران میتوانند با استفاده از یک دستورالعمل، تعارض را ترسیم کرده و تحلیلهای عمیق انجام دهند. این کار فرایند طراحی مداخله مناسب را تسهیل میکند.
«راهنمای ترسیمِ تعارض وهر (۲) » را یکی از مفیدترین ابزارهای ارزیابی میدانم. (۳) هنگامی که دانشجوی دوره کارشناسی ارشد در «مؤسسه تحلیل و رفع تعارض» بودم از این راهنما استفاده کردم و این ابزار به من کمک کرد تا تعارضهای پیچیده را به اجزای تشکیلدهندهاش تقسیم و آنها را تحلیل کنم و در نهایت به مداخلات آگاهانه برسم. راهنمای مفید دیگرِ نگاشت جامع تعارض و حلّ تعارض، «رویکرد سهوجهی» ساندول (۴) است. به دلیل استفاده از ابزار وِهر به مدت دو سال و آشنایی با رویکرد سهوجهی بر این باور هستم که ترکیب ایندو دستورالعمل، ابزاری تمامشمول برای تحلیل تعارض و طراحی مداخله بهدست میدهد.
مقالهٔ حاضر در واقع شیوهای را که برای ترکیب این دو دستورالعمل به کار بردهام توضیح میدهد. چارچوبی که طراحی کردهام به کارِ هر دو سطح کلان و خردِ تحلیل تعارض میآید. در سطح کلان، این چارچوب وسیلهای برای سازماندهی دانشی بوده است که در مؤسسه تحلیل و تعارض و در حوزه تحلیل و رفع تعارض بهدست آوردهام. در سطح خُرد، این چارچوب میتواند در سطوح مختلفِ تعارض مثل سطح فردی، اجتماعی و بینالمللی به کار برده شود. دیگر آنکه این چارچوب میتواند در هر مرحلهای از تعارض به کار گرفته شود، از مرحلهٔ «خفتگی» تا «شتابگیری» یا مرحلهٔ «بحران». همچنین این چارچوبِ تحلیل را تسهیل میکند؛ تحلیلی که به تمام انواع مداخله از پیشگیری تا تعدیل و تحول کمک میکند.
بنیان این چارچوب، نقشهٔ تعارضِ وِهِر است که من آن را دوباره تنظیم و اصلاح کردهام و برخی نکات را به آن افزودهام. «رویکرد سهوجهی» در این چارچوب تنیده است چون آن را در نسخه اصلاحشدهٔ نقشه تعارض وِهِر ترکیب کردهام. این چارچوب که از این به بعد جدولِ تعارض نامیده میشود شش جزء اصلی دارد: ۱) طرفین تعارض، ۲) تاریخچهٔ تعارض، ۳) بستر تعارض، ۴) جهتگیریِ طرفین، ۵) پویاییهای تعارض، ۶) مداخله در تعارض. مقالهٔ حاضر توضیح جزییات این جدول است. هر جزء و زیردستههای آن، با خط برجسته فهرست شدهاند و شرح آنها نیز در ادامهاش آمده است.
جدول تعارض
این جدول طوری تنظیم شدهاست که مداخلهگر برای ارائهٔ تحلیل خود باید پنج جزء اول را بهکار ببرد. همهٔ اطلاعاتی که در این اجزا بهدست میآیند در انتخابِ گزینهٔ مداخله دخیل هستند که در جزء سوم درباره آن صحبت خواهد شد. جزء آخر نه تنها بیشتر تصمیمگیریها را معلوم میکند بلکه برای هر تصمیم گزینههای موجود را هم ارائه میکند.
۱. طرفین تعارض
الف: طرفین
۱. اولیه؛ ۲. ثانویه؛ ۳. طرفین ذینفع دیگر: ۴. طرفین مداخلهگر
ب: روابط
پ: قدرت/منابع
اولین قدم در تحلیل یک تعارض، شناسایی طرفین است. باید معلوم شود طرفین نمایندهٔ خودشان هستند یا فرد یا سازمان دیگری نمایندهٔ آنها است. (۵) طرفین اولیه کسانی هستند که با هم رابطهٔ مستقیم دارند و اهدافشان ناسازگار است. طرفین ثانویه میتوانند درگیری غیرمستقیم در تعارض داشته باشند. اما آنها با پیشروی تعارض، این خاصیت بالقوّه را دارند که بهطرف اول بدل بشوند. دیگر طرفین ذینفع، شامل آنهایی میشود که نفع زیادی در تعارض و شیوه حل آن دارند. (۶) طرفین مداخلهگر کسانی هستند که در تعارض درگیر نیستند ولی اگر بودند تأثیر عمدهای روی آن داشتند. شناسایی آنها مهم است چون ممکن است بعدها توسط بقیه طرفین وارد تعارض بشوند.
در شناسایی چهار گونه تعارض، روابط میان آنها هم باید تحلیل شود. این امر به شناسایی منشاء، ماهیت و پویاییهای روابط آنها کمک میکند. البته این موارد در اجزای دیگر جدول تعارض هم بررسی میشوند. هنگام ارزیابی طرفین، تحلیل دسترسی آنها به قدرت و منابع مهم است. روابط آنها ممکن است بر حسب دسترسی به قدرت و منابع، نامتقارن یا متقارن باشد که بهنوبهٔ خود روی تعامل آنها با یکدیگر اثر میگذارد. (۷)
قدرت، محصول رابطه میان طرفین است. میزان قدرتی که هر کدام دارند بر اساس ارزِ رایجِ قدرت است. ارز رایج، منابع ارزشمند یا داراییهایی هستند که اگر نابرابرانه تقسیم شوند به تعارض دامن میزنند. ارز رایجِ قدرت، شامل پیوندهای شخصی، کنترل منابع، مهارتهای ارتباطی یا تخصص میشود. (۸) برای طراحی یک مداخله، دانستن دسترسی طرفین به ارز رایجِ قدرت مهم است زیرا ممکن است لازم باشد قدرت بازتوزیع شود.
۲. تاریخچه تعارض
الف. پیوستار روابط
۱- همکاری؛ ۲- رقابت؛ ۳- تنش؛ ۴- تعارض؛ ۵- بحران.
ب. روابط طرفین در گذشته
۱- رخدادهای مهم؛ ۲- قدرت/منابع؛ ۳- اثر روانی.
برای فهم و ارزیابی دقیق ماهیت تعارض لازم است تاریخچهٔ روابط طرفین بررسی شود. روابط در امتداد یک پیوستار حرکت میکنند: همکاری، رقابت، تنش، تعارض و بحران.
اگر دو طرف، گذشتهٔ طولانیای با هم داشتهاند، ممکن است روابط آنها در امتداد این پیوستار عقب جلو شده باشد. دو طرف ممکن است قبلاً بارها وارد مرحلهٔ بحران شده باشند یا هرگز به مرحلهٔ بحران نرسیده باشند، اما در عوض سالها بین تنش و تعارض در حرکت باشند. آگاهی از الگوی دقیق تعامل میان دو طرف بر روی پیوستار، برای فهم رابطهٔ کنونی آنها ضروری است.
رابطهٔ میان طرفین، اغلب با رخدادهایی که در گذشتهشان رخ داده است شکل میگیرد. اگر دو طرف در گذشته به مرحلهٔ تعارض یا بحران رسیده باشند، آنها هم باید درست مثل تعارض کنونی نگاشته شوند. مثلاً پنج جزء اصلی این جدولِ تعارض باید در مورد تعارضهای قبلی هم بهکار برده شوند تا تعارض کنونی بهدقت فهم شود. اینکار همچنین به فهم آنکه چگونه مسائلِ حلنشدهٔ قبلی ممکن است روی تعارض فعلی اثر بگذارند کمک میکند. همچنین اگر یکی از طرفین احساس کند که بههر دلیلی مستحق پاداش است، شاید افزایش یا انتقال منابع و قدرت بین دو طرف در گذشته، روی رابطهٔ کنونی آنها اثر بگذارد.
اگر دو طرف قبلاً تعارض یا بحران داشتهاند ممکن است اثرات روانی تعارض قبلی تا هماکنون باقی مانده باشد. این ممکن است باعث شود یکی از طرفین یا هر دوی آنها در تعارض فعلی به نحو خاصی رفتار کنند. مثلاً رخدادی که منجر شده یکی از طرفین حسّ قربانی بودن داشته باشد و احساس درماندگی کند، با عنوان ترومای انتخابشده (۹) شناخته میشود. (۱۰) چنین رخدادی، مثلاً کشتار جمعی، در هویت گروهی آن طرف ثبت میشود و به جا میماند و بهشدت ارتباط میان او و دیگریای را که دست به کشتار جمعی زده است محدود میکند. خاطرهٔ ترومای انتخابشده معمولاً از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. این رخدادها چنان نقش مهمی در هویت جمعی دارند که احساسات شدید و منفیای همچون رنجیدگی، شرم و تنفر از طرف دیگر میتواند به نسلهای بعد هم منتقل شود. برای بیشتر گروههایی که ترومای انتخابشده دارند، زمان، هنگام صحبت دربارهٔ آن واقعه از حرکت میایستد، گویی که آن اتفاق همین دیروز رخ داده است. ترومای انتخابشده معمولاً چون دوره سوگواری را بهدرستی طی نکرده است مقاومت میکند و بهراحتی از یاد نمیرود. (۱۱) مداخلهگر در چنین موقعیتی باید اهمیت این رخداد را درک کند و مواظب باشد که در مداخله به رسمیت شناخته شود و به درستی به آن پرداخته شود.
۳. بستر تعارض
الف. سطح تعارض
۱ - فردی؛ ۲- اجتماعی؛ ۳ - بینالمللی؛ ۴ - جهانی، زیستمحیطی.
ب. سطوح چندگانه
پ. جنبههای فرهنگی
۱ - شیوهٔ ارتباط؛ ۲ - جهتگیری نسبت به زمان.
پ. تعیینکنندههای رفتاری
۱- محرومیت نسبی؛ ۲- انتخاب عقلانی؛ ۳ - ناامیدی-پرخاشگری
چهار سطح اصلی تعارض شامل سطوح فردی، اجتماعی، بینالمللی و جهانی-زیستمحیطی میشود. سطح فردی شامل تعارضات درونفردی و بینفردی میشود. سطح اجتماعی یعنی سازمانها که خانوادهها، گروههای کوچک، نهادها و بنگاههای تجاری هستند. سطح اجتماعی همچنین شامل اجتماعات و گروههای قومی و فرهنگی نیز میشود. سطح بینالمللی یعنی تعارضهای ملی که منجر به درگیری کنشگران فراملی میشود. این تعارضات ماهیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارند. (۱۲) سطح جهانی/ زیستمحیطی روی تعارضهایی تمرکز میکند که بر محیطزیست و زمین اثر میگذارند.
هر تعارضی در یکی از این سطوح یا در چند سطح اتفاق میافتد. الگوی پارادایم تودرتویِ (۱۳) میر دوگان (۱۴) تعارضاتی که در سطوح چندگانه قرار دارند را نشان میدهد. (۱۵)
طبق الگوی دوگان یک تعارض مشخصّ بینفردی میان دو دانشآموز دبیرستانی، یک مسئله است. تعامل میان دانشآموزان و هر الگوی رفتاری تکرارشونده، قلمرو رابطه را میسازد. زیرمجموعه، متشکل از مدرسه و گروه آموزشی و میزان تأثیر این نهادها روی رفتار است. سطح نظام، شامل اثرات یا محدودیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی روی دانشآموزان میشود. وقتی تعارض را وارد الگوی دوگان کردیم متوجه شدیم که این تعارض هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی قرار دارد. دو یا چند سطحی بودن در مورد خیلی از تعارضات صادق است و در نتیجه همهٔ آنها باید در سطوح گوناگون مورد آزمون واقع شوند.
الگوی دوگان همچنین خشونت ساختاری را منعکس میکند. این مفهوم، به محدودیت به دلیلِ تعلق به یک گروه قومیتی، مذهبی یا طبقاتی برمیگردد. (۱۶) مثلاً یک جنگ قومیتی که به نظر میرسد بر اساس رقابتهای میانِ دو گروه قومیتی رخ داده باشد ممکن است در واقع زمینة سیاستهایی داشته باشد که به یک قومیت ارجحیت بیشتری میدهد. پس در واقع این جنگ یک علت ریشهای دارد که ناشی از خشونت ساختاری است. بهعلاوه، این تعارض قومیتی میتواند در هر چهار سطح الگوی دوگان قرار بگیرد. اگر تعارضی در این الگو در سطح نظام قرار بگیرد باید امکان وجود خشونت ساختاری را هم بررسی کرد.
هنگامی که سطح یک تعارض مشخص میشود باید دیگر جنبههای زمینهای هر سطح را نیز در نظر گرفت. جنبههایی همچون موقعیت جغرافیایی، مرزها، ساختارهای سیاسی و اقتصادی، الگوهای ارتباطی و بدنههای تصمیمگیرنده. (۱۷)
شناسایی ساختارهای سیاسی و اقتصادی، در تعارضهای مدرن و پیچیده دنیای بعد از جنگ سرد، پیوند مهمی با تعریف بستر یک تعارض دارد. اغلب ساختارهای سیاسی و اقتصادی چنان در هم تنیدهاند که فهم یکی بدون در نظر گرفتن دیگری در تحلیل امکانپذیر نیست. (۱۸) اقتصادهای فراقانونیِ (۱۹) جنگ، که موازی اقتصاد مشروع فعالیت میکند، برای تأمین مالیِ دستورکار سیاسیِ آن دوره شکل میگیرند. این سازوکارهای اقتصادی که منابع و قدرت خود را از جنگ میگیرند، از طولانی شدن تعارض نفع میبرند. در چنین حالتی هیچ راهحل صرفاً سیاسی یا صرفاً اقتصادی نمیتواند موقعیت را بهبود بخشد. در عوض باید چگونگی تعامل این دو نظام با یکدیگر و اثر آن بر طرفین درگیر تحلیل شود و در نهایت یک مداخله دوگانهٔ سیاسی-اقتصادی پیشنهاد شود.
فرهنگ نیز یکی دیگر از جنبههای تعیینکنندهٔ بستر هر تعارض است که روی رفتار طرفین اثر میگذارد. فرهنگ، نگرشها و رفتارها را تعیین میکند و روی معانیای که مردم به رخدادها و کنشها میدهند اثر میگذارد. فرهنگِ گروههای هویتی مختلف همچون گروههای قومی، جنسیتی، طبقات اجتماعی-اقتصادی و شغلی، متفاوت است. تعامل میان دو طرف با دو فرهنگ متفاوت میتواند منجر به سوءتفاهم شود و تعارض را طولانی کند. شش وجه از فرهنگ مشخصاً روی تعامل میان طرفیت تعارض تأثیرگذار است: نگرش به تعارض، شیوهٔ ارتباط، احساس راحتی با افشاگری، رویکردِ حل مسئله، شیوه تصمیمگیری، رویکرد به اتمام کار و انتظارات نسبت به نتایج. هر فرهنگی، به این وجوه رویکرد متفاوتی دارد که بهنوبه خود بر پویایی تعارض اثر میگذارند.
تمایز میان فرهنگهای با زمینهٔ بالا (۲۰) و فرهنگهای با زمینهٔ پایین (۲۱) به فهم بهترِ این وجوه الگوی ارتباطی کمک میکند. الگوی ارتباطی با زمینهٔ بالا نسبتاً ناآشکار است در حالی که فرهنگ با زمینه پایین، الگوی ارتباطی آشکاری دارد. در فرهنگهای با زمینهٔ بالا اغلب میان آنچه گفته شده و آنچه واقعاً منظور بوده اختلاف هست و در نتیجه باید به نکات ظریف و زبان بدن توجه کرد. (۲۲) فرهنگهای با زمینه پایین مستقیم و رُک هستند و آن چیزی که گفته میشود همان معنی آشکار خود را دارد.
جنبه دیگر فرهنگ که باید در نظر گرفته شود جهتگیری طرفین نسبت به زمان و درک آنها از تاریخ است. فرهنگها میتوانند آینده یا گذشتهمحور باشند و این جهتگیری، بر اولویتها، اهداف و ارزشهای آنها اثر میگذارد. (۲۳) اگر دو طرف در یک تعارض هر کدام جهتگیری زمانی خاص خود را داشته باشند این تفاوت میتواند روی فهم متقابل و تعامل آنها با یکدیگر اثر بگذارد. اگر یکی از طرفین درگیر گذشته باشد و دیگری جهتگیریای آیندهمحور داشته باشد ممکن است ناامید و عصبانی شود چون متوجه نمیشود چرا رویدادهای گذشته آنقدر برای دیگری ارزشمند است.
برای فهم بستر یک تعارض، نظریه «محرومیت نسبی» نیز به کار میآید چون این نظریه به تبیین و بعضا به پیشبینی رفتار طرفین تعارض کمک میکند. این نظریه توضیح میدهد که مردم اغلب وقتی کنش خشن نشان میدهند که دستاوردها و قابلیتهایشان با آرزوهایشان همخوانی ندارد. (۲۴) این به چهار شکل اتفاق میافتد: ۱) آرزوها و خواستهها زیاد میشوند اما قابلیتها من جمله قدرت و منابع به اندازهٔ قبل باقی میمانند. ۲) هم آرزوها و خواستهها زیاد میشوند و هم قابلیتها افزایش مییابند اما نرخ افزایش قابلیتها کندتر از خواستهها است. ۳) خواستهها سر جای خود میمانند اما قابلیتها کاهش پیدا میکنند. ۴) خواسته و قابلیتها با هم افزایش پیدا میکنند اما بعد از مدتی قابلیتها رو به افول میگذارند. (۲۵)
در جوامعی که قابلیتها میان گروههای اجتماعی بهطور نامتوازن توزیع شده باشد، احتمال بروز تعارض بیشتر است. در این جوامع برخی مردم وقتی رشد قابلیتهای بقیه را میبینند خواستههایشان افزایش مییابد، اما وقتی میبینند قابلیتهای آنها افزایش نمییابد ناراضی میشوند. هنگام تحلیل تعارض باید با در نظر گرفتن نظریهٔ محرومیت نسبی به توزیع قابلیتها و واکنش طرفین توجه کرد.
نظریه «انتخاب عقلانی» کموبیش برعکس نظریهٔ محرومیت نسبی است. (۲۶) این نظریه برای تبیین بسیج افراد در خشونت دستهجمعی استفاده شده است. دستاوردهای خشونتِ دستهجمعی میتواند خاص یا عام خوانده شود. دستاوردهای عام آنهایی هستند که فارغ از آنکه کسی در کنش خشونتآمیز مشارکت کرده باشد یا نه، به نفع تمام اعضای گروه تمام میشوند. نتایج خاص مثل قدرت و امتیاز، نتایجی هستند که تنها از مشارکت شخص در تعارض خشونتآمیز بهدست میآیند.
کسانی که بهدنبال نتایج خاص هستند باید هنگام مشارکت در خشونت دستهجمعی دست به انتخاب عقلانی بزنند. در نتیجه مردم بهجای آنکه اول ناراضی بشوند و بعد وقتی به خواستههایشان نرسیدند در تعارض شرکت کنند، قبل از آنکه بین خواستهها و قابلیتهایشان فاصلهٔ زیادی ایجاد شود وارد عمل میشوند. این افراد انتخاب میکنند که تعارض بهوجود بیاورند چون بهدنبال دستاوردهایی هستند که میدانند تنها از طریق مقابله بهدست میآورند.
نظریه عمومیتری که شبیه به هر دو نظریه محرومیت نسبی و انتخاب عقلانی است، نظریهٔ ناامیدی- پرخاشگری است. (۲۷) این نظریه میگوید پرخاشگری نتیجه ناامیدی است. دخالت یک طرف حین دستیابی به یک هدف، ناامیدی ایجاد میکند. دخالت شکل مانع بهخود میگیرد و هرچه مانع بزرگتر باشد نیاز به انرژی، بیشتری برای برطرف شدن دارد. استفاده بیش از حد از انرژی شکل پرخاشگری و رفتار مخرّب بهخود میگیرد. در تعارضهای جمعیِ طولانی، انرژی زیادی آزاد میشود و پرخاشگری به سطوح خطرناکی میرسد. در این نقطه، افراد و گروههای اجتماعی به شدت میل پیدا میکنند که به مانع حمله کنند که در نهایت تعارض را تشدید میکند.
هر سه این نظریهها در تحلیل بستر و پویاییهای تعارضات به کار میآیند. البته بیشتر به درد بستر تعارض میخورند زیرا رفتار طرفین تعارض در این نظریهها بستگی به بستر تعارض دارد.
۴. جهتگیری طرفین تعارض
الف. تعیین مسائل و اهداف
۱ - چرخهٔ تعارض؛ ۲- نیازهای اساسی انسان؛ ۳- پارادایم سهلایه؛ ۴- موقعیت - نگرش - رفتار؛ ۵- اشکال دایامتریک؛ ۶- رمزگشایی ارتباط؛ ۷- سطوح تعیینکننده
جهتگیری تعارض شامل شناسایی مسئله و اهداف طرفین و قراردادن مسئله در بسترِ آن میشود. الگوها و نظریههای زیادی برای شناسایی مسائل طرفین وجود دارد و همه آنها زوایای کم و بیش مشابهی در نگاه به طرفین و انگیزههای آنها دارند.
بهترین روش شناخت مسائل، شناسایی «عامل مولّد اولیه» است. (۲۸) این عوامل مولد در چرخه تعارضِ مور شامل عوامل ساختاری، دادهها، رابطه، ربط ارزشی و ابتناء بر منفعت هستند. (۲۹) این الگو بعضاً در حین نشان دادن عوامل علّی، انواع تعارض را هم نام میبرد. در ادامه یک نسخه اصلاحشده از چرخه تعارض را مشاهده میکنید:
نوع تعارض عامل ایجاد کننده
تعارض ساختار • الگوهای رفتار یا تعامل تخریبگر
• کنترل یا مالکیت یا توزیع نابرابر منابع
• قدرت و اقتدار نابرابر
• عوامل فیزیکی، جغرافیایی یا محیطی که مانع همکاری میشوند
• محدودیت زمانی
تعارض ارزش • معیارهای متفاوت برای ارزشیابی انگارهها و رفتارها
• اهداف ارزشمند انحصاری
• سبک زندگی متفاوت، مذهب یا ایدئولوژی متفاوت
تعارض رابطه • عواطف قدرتمند
• ادراکات نادرست و یا کلیشهها
• ارتباطات ضعیف یا نادرست
• رفتارهای منفی مکرّر
تعارض داده • بیاطلاعی
• اطلاعات نادرست
• نظرات متفاوت درباره اینکه چیزی مربوط است
• تفاسیر متفاوت از دادهها
• فرایندهای ارزیابی متفاوت
تعارض منفعت • رقابت واقعی یا ادراک شده بر سر منافع عمده
• منافع فرایندی
• منافع روانی
این الگو با رمزگشایی از تعارض آن را ساده میکند. با تمایز عوامل ایجادکننده از یکدیگر، عوامل مولّد اولیه و دیگر عوامل مشارکت کننده از هم باز شناخته میشوند. طبق این الگو، حلّ برخی تعارضها دشوارتر است. تعارضهای مربوط به ارزشها و تعارضهای ساختاری معمولاً مربوط به قلمرویی هستند که چانهزنی و توافق برنمیدارد و در نتیجه رفع آنها دشوارتر است. تعارضهای ساختاری با محدودیتهای زیرساختی مواجه هستند که بازی با آنها سخت است و تعارضهای ارزشی هم با باورها و ایدئولوژیهای مردم سرو کار دارد که عموما کسی حاضر به مصالحه بر سر آنها نیست. دیگر انواع، شامل دادهها، رابطه و منافع، آسانتر حلشدنی هستند چون بالاخره میتوان راهی برای چانهزنی، همکاری و مصالحه دربارهشان پیدا کرد.
راه دیگرِ شناسایی مسئله مورد نظرِ طرفینِ تعارض، استفاده از نظریه «نیازهای اساسی انسان (۳۰) » است. اگرچه این الگو بیشتر به درد تعارضهای ریشهدار و سرسخت میخورد اما برای فهم رفتار خشن طی تعارض بهعنوان یک الگوی عمومی هم میتواند استفاده شود. این نظریه میگوید مردم نمیتوانند زندگی کنند و شکوفا شوند مگر آنکه نیازهای اساسی آنها رفع شود، به عبارت دیگر، باید مسائل اصلی آنها حل شود. تعارضهای اجتماعی هنگامی بروز پیدا میکنند که نظامهای موجود از پس رفع نیازهای اساسی همچون هویت، امنیت و بهرسمیت شناخته شدن برنمیآیند. این نیازها معمولاً قابل دادوستد یا سرکوب نیستند و باید برآورده شوند. نیازهای اساسی انسان، ذاتاً عام و جهانی هستند و همهٔ گروههای انسانی به ارضایِ آنها نیاز دارند. گروههای خاص یا فرهنگها معلوم میکنند که این نیازها چگونه باید ارضا شوند و فقط با ارضای آنهاست که رفتار خشن آرام میگیرد.
هویت، نیازی است که اغلب با تعارض خشونتآمیز همراه است. گروههایی که بهدنبال ارضای این نیاز هستند سعی میکنند هویت گروهی بسازند یا از هویت گروهی دفاع کنند. گروهها برای آنکه این هویت را بسازند و آن را حفظ کنند حاضرند خشونت و رنج را تحمل و حتی جان خود را فدا کنند. در نتیجه، نیازها با احساسات و عواطف پیوند دارند و نمیتوان با عقل و منطق جایگزینشان کرد. هر گروهی نسبت به آنکه چگونه این نیاز برآورده خواهد شد زاویه دید موقعیتی خاص خودش را دارد و هیچ چیز دیگری آن گروه را راضی نخواهد کرد.
پارادایم سه لایه، سه راه برای دستهبندیِ مسائلِ طرفین درگیری ارایه میکند. این سه لایه شامل لایههای شناختی، ارزشگذارانه و عاطفی میشوند و هر کدام به شکلی مسائل طرفین درگیری را نشان میدهند.
شناختی باورها
ارزشگذارانه ارزشها
عاطفی احساسات
سطح شناختی، باورهای طرفین درگیر را بازنمایی میکند، آنچه به باور آنها حقیقت است یا نیست. سطح ارزشگذاری، بر ارزشهای آنها و نظر آنها دربارهٔ مسئله درگیری تمرکز میکند. سطح عاطفی بر احساسات طرفین تعارض تمرکز میکند. وقتی که احساس هویت گروه یا باورهای بسیار ارزشمند آنها توسط طرف دیگر مورد حمله قرار میگیرد، مسائل معمولاً در این سطح دستهبندی میشوند. این سطوح معمولاً با حرکت طرفین از یک سطح به سطح دیگر در طول زمان به شکل پیوستار هستند. مثلاً طرفی که یک ترومای انتخابشده دارد ممکن است تنها در سطح عاطفی بتواند با مسئله تروما مواجه شود. با این وجود اگر مداخلهای فرایندی مثل کارگاه حل مسئله مشارکتی داشته باشد، میتواند به طرفی که ترومای انتخاب شده دارد و طرف مقابلش فرصت مواجهه با آن را بدهد و طرف دارای ترومای انتخابشده در نهایت قادر باشد به سطحی کمتر عاطفی حرکت کند. آن طرف ممکن است به سطح ارزشگذاری برسد که در آن، همچنان ترومای انتخابشده به عنوان بخش مهمی از تاریخ برایش ارزشمند باشند اما دیگر پاسخ عاطفی شدید برنیانگیزد.
الگوی موقعیت - نگرش - رفتار نیز گونهٔ دیگری از صورتبندی مسائل طرفین را ارایه میکند. نگرش که معمولاً توسط فرهنگ شکل میگیرد، روی رفتار اثر میگذارد و رفتار هم بهنوبهٔ خود روی موقعیت اثر میگذارد.
رفتارها میتواند راه حل و فصل مشکلاتی باشد که در موقعیت تعارض میان طرفین بروز میکند. این الگو یادآور آن است که مسائل و رفتارها در نهایت توسط نگرش تعیین میشوند. در نتیجه با این الگو میتوان مسائل را در زمینههای فرهنگی مختلف مثل قومیت، جنسیت یا پایگاه اقتصادی-اجتماعی چارچوببندی کرد و به یک تحلیل مناسب رسید.
اغلب اهداف طرفین میتوانند در قالب دیامتریکهای (قطبهای) مقابل دستهبندی شوند. دو نوع ساده برای این دستهبندی وجود دارد. نوع اول برنده - برنده و برنده - بازنده است. کسانی که به ازای هزینهٔ بقیه، بهدنبال دستاورد هستند در یک تعارض برنده - بازنده قرار دارند؛ و آنهایی که قصد همکاری دارند بهدنبال موقعیت برنده - برنده هستند. نوع دوم شامل حفظ وضع موجود در کنار تغییر وضع موجود است. (۳۱) طرفی که هدفش گرفتن بیرون آوردن قدرت سیاسی از دست طرف دیگر است به دنبال تغییر وضع موجود است. طرفی که میخواهد کنترل قدرت سیاسی را بهدست بگیرد حفظ وضع موجود را نشان میدهد.
مشخص کردن مسائل طرفین و اهداف آنها اغلب با خواندن میان سطور ممکن میشود. وقتی که طرفین مسائل و اهداف خود را اظهار میکنند لزوما کاملا صریح نیستند. در واقع، طرفین با پیامهای تلویحی واژگان خود را رمزگذاری میکنند. برای فهم این پیامها و فهم دقیق معانیِ تلویحی طرفین، مداخلهگر باید پیام طرفین را رمزگشایی کند. برای رمزگشایی دقیق این پیامها، مداخلهگر باید بهخوبی بستر تعارض و طرفین را بشناسد. تنها مداخلهگری که دانش کافی نسبت به زمینهٔ تعارض و طرفینِ درگیر داشته باشد میتواند این پیامها را رمزگشایی کند و آنها را در قالب مسئله و هدف چارچوببندی کند.
پس از شناسایی مسئلهٔ طرفین، میتوان با قراردادن مسئله در سطوح تعارض، اطلاعات بیشتری بهدست آورد. این چهار سطح همانطور که پیشتر اشاره شد شامل فردی، اجتماعی، بینالمللی و جهانی/زیستمحیطی میشوند. فرایند تعیین سطح به این درد میخورد که بفهمیم مسئله تا چه حد پیچیده است و در نتیجه، به کار مداخله کمک بزرگی میکند.
۵. پویایی تعارض
الف. سبکهای رفتاری
۱- سبکهای تعارض؛ ۲- رویکرد جهانی
ب. رخداد تعارض
۱- رخداد تسریعکننده؛ ۲- تغییر مساله؛ ۳- قطبی شدن
پ. فرایند کنش و واکنش
۱- مهاجم-مدافع؛ ۲- مارپیچ تعارض؛ ۳- پیشگوییِ خودمحققکننده (۳۲)
پویاییهای تعارض، متشکل از کنشها و واکنشهای طرفین و همچنین رخدادهایی است که این کنشها برمیانگیزند یا بازمیدارند. اگر این پویاییها توسط مداخلهگر شناخته و یا پیشبینی شوند میتوانند منجر به راهحلی برای دور زدن تعارض یا استراتژی رفع تعارض شوند. (۳۳)
سبکهای تعارض مهمترین تعیینکنندهٔ کنشهای طرفین درگیر هستند. این سبکها رفتار طرفین در پاسخ به تعارض را میرسانند. در مجموع ۵ سبک تعارض وجود دارد که هر کدام میتواند در دو بعدِ دغدغهٔ خود و دغدغهٔ دیگری تصویر شوند. (۳۴)
دو سبک اجتناب و رقابت دو سبک تعارضی مقابل هم هستند. ویژگیهای سبک اجتناب، انکار و پنهان شدن از تعارض است در حالی که ویژگیهای سبک رقابت استفاده از قدرت و خشونت برای بر هم زدن نظم یا رسیدن به موقعیت برنده - بازنده است. سه سبک دیگر منعطفتر هستند و روی همکاری با دیگر طرفین برای رسیدن به راهحل تأکید دارند. سبک همکاری که در گوشهٔ سمت راست بالای نمودار قرار دارد و همزمان به همان میزان که دغدغهٔ خود دارد، دغدغه دیگری هم دارد. اگر طرفین این سبک از تعارض را داشته باشند احتمال آن زیاد است که تعارض به یک موقعیت برنده - برنده ختم شود. در این حالت هیچکدام از طرفین به تمام خواستههای خود نمیرسند اما هر دو میتوانند تا حدّ رضایتبخشی به اهدافشان دست پیدا کنند.
رفتار طرفین همچنین میتواند در دو دسته نگاهبهجهان (۳۵) شامل سیاست واقعی (رئال پولیتیک) و سیاست ایدهآل دستهبندی شود. (۳۶) طرفینی که نگاهبهجهانِ آنها سیاست واقعی باشد معمولاً رویکرد رقابتی به تعارض دارند. علاوه بر این، آنها اساساً دارای نگاه منفی به ماهیت بشر هستند و وقتی پای احتمال همکاری وسط باشد منفینگر هستند. (۳۷) طرفینی که دارای نگاه سیاست ایدهآل هستند عموماً به ماهیت بشر خوشبینترند و برای مشارکت در فرایندهای همکاری آمادهاند. (۳۸)
شیوههایی که طرفین از طریق آنها به اهدافشان میرسند در سبکهای رفتاریِ بیانشده نهفته است. یک مثال ابتدایی همان مورد خشونت است که در سبک تعارض رقابتی و نگاه سیاست واقعی به کار میرود و یا تمسک به عدم خشونت که نشاندهندهٔ چهار نوع دیگر و نگاه سیاست ایدهآل است. نمونههای دیگر، نابودی (رقابت، رئال پولیتیک)، فریب (رقابت، اجتناب، رئال پولیتیک) و متقاعدسازی (رقابت، همکاری، مصالحه) هستند. (۳۹)
راههایی که طرفین برای پاسخ به تعارض انتخاب میکنند و وسایلی که برای رسیدن به اهدافشان به آنها دست مییازند، در واقع راهنما و تعیینکنندهٔ رخدادهایی است که طی تعارض اتفاق میافتند. کنشِ یک طرف، واکنش دیگری را تعیین میکند و این الگویِ کنش و واکنش است که پویاییهای تعارض را میسازد. توجه به این پویاییها به مداخلهگر آگاهی لازم را برای انتخاب نوع درست و زمان مناسب برای مداخله میدهد.
رخدادهای تسریعکننده، وضعیت تعارض را تغییر میدهند و در پسِ آنها میتوان منتظر واکنش از سوی طرفین بود. مثلاً یک تعارض خاموش ممکن است بالا بگیرد و به مرحله ظهور برسد. مرحلهای که در آن، طرفین آشکارا به دنبال اهداف ناهمساز خود هستند. (۴۰) رخدادهای تسریعکننده همچنین میتوانند منجر به تبدیل مرحلهٔ ظهور به مرحلهٔ تهاجمی بشوند. چنین تغییری با آسیب جسمی یا روانی به مردم یا اموال همراه است. (۴۱) از دو راه میتوان رخدادهای تسریعکننده را تشخیص داد. اول اگر طرفینِ درگیر، با هم تاریخچه درگیری دارند رخدادهای تسریعکنندهٔ قبلی میتوانند به پیشبینی رخدادهای آینده کمک کنند. دومین راه، مقایسهٔ تعارض فعلی با موارد مشابه است.
مسائل طرفین ممکن است با پیشرفت تعارض فرق کند. (۴۲) تعامل میان طرفین ممکن است مسائل جدیدی ایجاد کند و یا یک مسئله را به چند مسئله جدید تبدیل کند. همچنین با ارزیابی دوبارهٔ اهداف و/یا چانهزنی طرفین، ممکن است مسائل عوض بشوند. این تغییرات ممکن است منجر به قطبی شدن میان طرفین اولیه و ثانویه شود. وقتی چنین چیزی رخ میدهد طرفین با افزایش تعداد نفرات سعی میکنند پایگاه خود را قدرتمند کنند. ائتلافها شکل میگیرد و مواضع در برابر مخالفان مستحکمتر میشود. فضا به سمت قطبیتر شدن پیش میرود و همین، میانجیِ حل مشکل یا تسریعکنندهٔ خصومت بیشتر میان طرفین میشود. (۴۳)
نظریههای فرایندی همچون مهاجم-مدافع و مارپیچ تعارض بر الگوی کنش و واکنش تأکید میکنند و نشان میدهند چگونه پویاییهای تعامل، منجر به بالا گرفتن کار میشود. (۴۴) الگوی مهاجم - مدافع با چسباندن برچسب مهاجم به یک طرف و مدافع به دیگری، آنها را از هم متمایز میکند. (۴۵) در این الگو، مهاجم آغازکنندهٔ تعارض است و علیه دیگریای عمل میکند که او صرفاً از خود دفاع میکند. حتی اگر دفاعکننده واکنش قدرتمندی هم نشان ندهد باز هم همچنان مانع مهاجم در رسیدن به اهدافش است. واکنش مدافع منجر به تاکتیکهای قویتری از سوی مهاجم میشود که بهنوبهٔ خود واکنشهای تدافعی بهدنبال دارد. این کنش و واکنش ادامه مییابد و به بالا گرفتن تعارض میانجامد.
الگویِ مارپیچ تعارض، برخلاف الگوی مهاجم - مدافع است. (۴۶) در این الگو، تعارض بهدلیل کنشهای مداوم هر دو طرف بالا میگیرد. در این مورد، دیگری بهجای دفاع، با کنشی پاسخ میدهد که شدیدتر از کنش اول فرد مقابل است. این عکسالعمل شدیدتری برمیانگیزد که باز هم کنش بعدی طرف مقابل شدیدتر خواهد بود. با شدت گرفتن تاکتیکهای طرفین این چرخه ادامه مییابد و تعارض با بالا گرفتن ماندگار میشود. (۴۷)
ساختن کلیشهها و تصویر در آینه (۴۸) راههای دیگر کنش و واکنش هستند. طرفین، تصویرهایی از دیگری میسازند که کلیشهای هستند، و اغلب تصویری که طرفین از هم میسازند شبیه هم است مثل آینه. مثلاً هر کس خودش را خیلی خوب و اخلاقی میداند ولی دیگری را غیراخلاقی و فریبکار میداند. ادراک دیگری حتی اگر اشتباه هم باشد واقعیت طرف مقابل است و به پیشگوییِ خودمحققکننده تبدیل میشود. مثلاً در الگویِ مهاجم - مدافع، کنشِ مهاجم منجر به واکنشی از سوی مدافع میشود. با بیشتر شدن تعارض مهاجم به عوض آنکه خودش را سرزنش کند مدافع را سرزنش میکند که چرا عکسالعمل نشان داده است. با اینکار، مهاجم واقعیت خودش را میسازد و پیشگویی خود محقق کننده ایجاد میکند که در آن مدافع، طرف بد ماجراست. (۴۹)
این فرایندهای کنش و واکنش در چرخه تعارض، در الگویِ مهاجم - مدافع و تصویر در آینه، همگی میتوانند منجر به پیشگوییِ خودمحققکننده بشوند. این ترکیب پاسخهای برانگیخته شده و در عین حال مورد انتظار در این الگوها میتوانند به آسانی موجب تعارضهای ماندگار و طولانی بشوند. (۵۰) در نتیجه آگاهی مداخلهگر از این فرایندها در حل آنها بسیار کلیدی است.
۶. مداخله در تعارض
الف. تحلیل
ب. تصمیمات مقدماتی
۱- پیوستار؛ ۲- سطح؛ ۳- سطوح دوگان؛ ۴- مسیر؛ ۵- انواع صلح؛
۶- زمانبندی و توالی.
پ. نوع مداخله، پیامدها و سطح
۱ - پیشگیری؛ ۲ - مدیریت؛ ۳ - توافق؛ ۴ - رفع؛ ۵ - تغییر شکل
ت. گروه
ث. نقش مداخلهگر
ج. اقدامات
چ. مهارتها
ح. ارزشیابی
این آخرین بخش جدول تعارض است. این بخش بر مداخله و تصمیمات متعددی که مداخلهگر برای طراحی و اجرا باید بگیرد تمرکز میکند.
تحلیل تعارض که در پنج مرحله گذشته انجام شد برای اولین قدم طراحیِ مداخله ضروری است. مداخلهگر با استفاده از اطلاعاتی که دربارهٔ طرفین، بستر تعارض و پویاییهای تعارض جمع کرده است شروع به تنظیم مداخلهٔ ممکن میکند. بینشی که نظریهها و الگوهای بالا در اختیار وی قرار میدهند در انتخابهای مربوط به طراحی مداخله تعیینکننده هستند.
سه تا از الگوهایی که در بالا معرفی شدند دوباره در اینجا ذکر میشوند چون در طراحی مداخله نقش مستقیم دارند. این الگوها در تحلیل خیلی مهم هستند و در نتیجه، تصمیمات مقدماتی را سادهتر میکنند. اولی الگوی پیوستار روابط است که در تاریخچهٔ تعارض به آن اشاره شد. هنگام انتخاب مداخله مهم است بدانیم در هر مرحله دو طرف چه تعاملی با یکدیگر داشتهاند؛ بهویژه چون مداخله، بسته به مرحلهٔ تعارض فرق میکند. دومی و سومی الگوهای سطح تعارض و سطوح تعارض دوگان هستند. مداخلهگر با استفاده از هر دو اینها باید جایگاه تعارض را پیدا کند. هرچه سطح تعارض بالاتر باشد مداخله هم به تَبَع آن باید پیچیدهتر باشد.
در فهرست طراحی مداخله سه تصمیم آمادگیِ اضافه وجود دارد. این سه جنبه قبلاً بررسی نشدهاند چون بیشتر به خود مداخله مربوط میشود. با این وجود از وجوه بسیار مهم طراحی مداخله محسوب میشوند و باید به آنها پرداخته شود. اولین آنها، انتخاب روش اجرای مداخله یا «مسیر (۵۱) » است. (۵۲) برای طراحی مداخله نُه مسیر مختلف وجود دارد اما دو تا از آنها مشخصا مورد توجه بودهاند. مسیر اول مثل وزارت امور خارجه ایالات متحده، در قلمرو دیپلماسی رسمی قرار دارد. مسیر دوم اقدامات رسمی سازمانهای غیر دولتی در حل تعارضات را در بر میگیرد. هفت مسیر دیگر عبارتاند از: کسبوکار و تجارت، شهروندان منفرد، پژوهش و آموزش و تحصیل، ترویج و فعالیت اجتماعی-سیاسی، دین، حمایت مالی و در آخر ارتباطات و رسانه. (۵۳) اگرچه همه اینها سازوکارهای تلاش برای حل تعارض هستند اما در نهایت این مداخلهگر است که با تحلیل خود باید تصمیم بگیرد کدام یک از این مسیرها بهترین راه برای مداخله مناسب هستند.
نوع صلحی که قرار است به آن برسیم دومین پیش-تصمیمی است که هر مداخلهگر باید به آن بیندیشد. دو الگویِ صلح داریم- صلح منفی و صلح مثبت-که انواع مداخلهها هر کدام یکی از این دو الگویِ را ایجاد میکنند. صلح منفی یعنی اتمام خشونت و خصومت و صلح مثبت یعنی اتمام خصومت به همراه زدودن ریشهٔ تعارض. (۵۴) این تصمیم با الگویِ سطوح تعارض دوگان پیوند مییابد. پرداختن به تعارض در سطح مسئله در الگویِ دوگان منجر به صلح منفی میشود. اگر مواجهه با تعارض در سطوح چندگانه شاملِ مسئله، رابطه، زیرمجموعه و نظام اتفاق بیفتد، آن تعارض نه تنها در لحظه حل میشود بلکه به احتمال زیاد برای همیشه از میان میرود. این یعنی صلح مثبت. تصمیم سوم مربوط به زمانبندی و ترتیب و توالی اتفاقات است. این جنبهٔ تصمیمگیری باید در حین اجرای مداخله دایم مورد بازبینی قرار بگیرد. مهم است بدانیم که ابتدا در کجا باید مداخله را شروع کنیم. اغلب، هر تعارض نیازمند چندین نوع مداخله است که هر کدام در سطح متفاوتی اجرا میشوند. صلح مثبت معمولاً به چندین مداخله نیاز دارد. در نتیجه زمانبندی و توالی این مداخلات مهم هستند و باید بهمنظور بیشترین اثرگذاری برنامهریزی شوند.
بعد از تصمیماتِ آمادگی، مداخلهگر باید با توجه به تحلیل خود مناسبترین مداخله را انتخاب کند. پنج نوع مداخله وجود دارد: پیشگیری، مدیریت، توافق، رفع و تغییر شکل. در فهرست طراحی مداخله میتوان این مداخلات، نتایج هر کدام و سطح اثرگذاری آنها بر حسب الگویِ دوگان را مشاهده کرد. هر نوع ترکیبی از این مداخلات میتواند استفاده شود (۵۵) و همانطور که گفته شد زمانبندی و توالی آنها در مداخله مهم است.
جنبهٔ بعدیِ طراحیِ مداخله، گروه است. گروه در اینجا یعنی شناسایی انواع طرفینی که در تعارض درگیر هستند و طرفینی که باید برای موفقیت در مداخله مشارکت کنند. گرچه بیشتر گروههایی که در فهرست طراحیِ مداخله هستند واضح هستند اما برخی توضیح بیشتری میطلبند. گروه درونزاد (۵۶) ، سازوکارهای ذاتی برای حل تعارض دارد. (۵۷) در این حالت، بیشترِ طرفین خودشان سازوکارهایی مثل ریشسفیدان یا زیرساختهای سنتی برای حل تعارض دارند. این گروهها خیلی بهدرد میخورند چون طرفین معمولاً برای اقتدار این سازوکارها احترام قایل هستند. گروه برونزاد (۵۸) یعنی زمانی که سازوکارهای ذاتی یا درونی در درون گروه وجود نداشته باشد. (۵۹) این نوع گروه نیازدارد که مداخلهگر سازوکارهایی برای حل تعارض ارائه کند.
سه گروه دیگر که باید در نظر گرفت گروههای رهبری سطح بالا، رهبری سطح میانی و سطح پایین هستند. (۶۰) رهبری سطح بالا به رهبران نظامی، سیاسی یا مذهبی گفته میشود که در ارتباط با بقیه بهشدت به چشم میآیند. رهبری سطح میانی کسانی هستند که موقعیت رهبری اجتماعات دارند اما به ساخت رسمی حکومت ربطی ندارند. رهبری سطح پایین شامل تودهها میشود مثل اعضای سازمانهای مردم نهاد یا اعضای گروههای محلی. تصمیم مداخلهگر برای آنکه از کدامیک از این سطوحِ رهبری یا گروهها در طراحیِ مداخله استفاده کند باز هم به تحلیل وی از تعارض و تصمیمات قبلی او بازمیگردد.
قدم بعدیِ مداخله نقشی است که مداخلهگر در طراحی بازی میکند. فهرست طراحیِ مداخله دو فهرست از نقشهایی که مداخلهگر ممکن است به خود بگیرد را ارایه میکند. (۶۱) انتخابِ نقش یا نقشها (اگر مداخلات چندگانه باشند) به نوع مداخله و گروه بستگی دارد. در این مرحله از طراحی خوب است مداخلهگر به تأثیری که خودش بهعنوان یک فرد ممکن است روی تعارض و مداخله داشته باشد هم توجه کند. مداخلهگر با توجه به الگوی موقعیت - نگرش - رفتار که در قسمت جهتگیری طرفین به آن اشاره شد، باید نگرش خود و رفتار متأثر از آن را در نظر بگیرد. مداخلهگر باید نسبت به فرهنگ خودش نیز خودآگاهی داشته باشد و بداند رفتار او چگونه میتواند بر طرفینِ تعارض و عواقب مداخله اثر بگذارد.
دو گام بعدی در فهرست طراحی مداخله، فعالیتها و مهارتها هستند. مداخلهگر بر اساس تصمیمهای قبلی اقداماتی که باید انجام شود و مهارتهایی که نیاز است را انتخاب میکند. این گامها نسبت به مراحل قبلی سادهتر هستند، با این وجود از اهمیت زیادی در طراحی مداخله برخوردارند. اقدامات ارتباطات میان طرفینِ درگیر در مداخله را مدیریت میکند و تأثیر آن در نتایج مداخله تعیینکننده است. مهارتهایی که مداخلهگر بهکار میگیرد توسط نقشی که انتخاب کرده و اقداماتی که باید صورت بگیرد، تعیین میشود. مهارتهای مداخلهگر همچنین روی موفقیت اقدامات اثر میگذارند چون مداخلهگر در نهایت مسئول تسهیلگری و مدیریت ارتباط میان طرفین درگیر است.
گام آخر فهرست طراحی مداخله، سنجش رضایت است. مداخلهگر باید در حین طراحی و اجرای مداخله، رضایت طرفین درگیر را در نظر بگیرد. طرفین باید از نوع مداخله گرفته تا نوع اقدام، از همه چیز راضی باشند وگرنه توفیق بلندمدت بهدست نمیآید. طرفین معمولاً باید در ۳ سطح راضی باشند: روانی - فرایندی و مادی.
سطح روانی جنبههای رابطهای مداخله را در بر میگیرد. طرفین باید توسط همدیگر و مداخلهگر بهرسمیت شناخته شوند و احساس کنند صدای آنها شنیده میشود. اگر چنین اتفاقی رخ بدهد روابط مثبت ایجاد میشود و به موفقیت مداخله کمک میکند. سطح فرایندی روی فرایندهایی که در مداخله استفاده میشود تمرکز میکند و اینکه آیا طرفین تعارض این فرایندها را عادلانه و منصفانه ارزیابی میکنند یا خیر. مداخلهگر برای بهدست آوردن رضایت فرایندی باید بیطرفی را حفظ کند و اعتماد طرفین نسبت به یکدیگر و خود مداخلهگر را برانگیزد. سطح مادی به نیازهای طرفین برمیگردد و اینکه آیا آنها احساس میکنند به چیزی که میخواستند رسیدند یا خیر. مداخلهگر برای رسیدن به این سطح از رضایت برای طرفین باید نقش میانجی و تسهیلگر به خود بگیرد و اقدامات خلّاق همچون تولید گزینههای متتنوع انجام بدهد. موفقیت مداخله، به رضایت طرفین در هر سه سطح بستگی دارد و اگر تنها در یکی از سطوح حاصل نشود در نهایت تعارض برجا خواهد ماند.
نتیجهگیری
گرچه ملحقات زیادی به نقشه/جدول تعارض افزوده شده است اما این جدول اساساً ترکیبی از دستورالعملِ نگاشتِ تعارض وِهِر و چارچوب رویکرد سه وجهی را نشان میدهد. استفاده از این دو دستورالعمل ارزیابی در ساخت جدول تعارض به خصلت روشنگر و قاطع جدول کمک میکند.
طرح کلی جدول، از آشکارترین وجوه تعارض گرفته تا پیچیدهترین جنبههای آن را ترسیم میکند. ترتیب این طرح کلّی با رمزگشایی از تعارض، تحلیل آن را سادهتر میسازد و در عین حال آن را به صورت خطّی، به نحوی ساماندهی میکند که پیوستار تعارض مشخص میشود. تعبیه الگوها و نظریهها در این جدول بر اهمیت بازاندیشی توسط مداخلهگر تأکید میکنند و به ایجاد مداخله مطلوب میانجامند.
علیرغم خصلت قطعیت جدول، این ابزار میتواند برای تحلیل هم مورد استفاده قرار بگیرد. این جدول در مورد تعارضهای خرد و کلان کاربرد دارد و در تمام مراحل تعارض میتواند استفاده شود. همچنین میتوان با آن، مداخلههای مختلفی طراحی کرد. خاصیت انعطاف این ابزار آن را برای اهداف توصیفی و تجویزی قابل استفاده میسازد.
فهرست طراحیِ مداخله در بخش آخر، نتیجه نهایی تحلیل است. این فهرست متشکل از همه گزینههای مربوط به مداخله است که باید از اطلاعات بهدست آمده از تحلیل استفاده کند. مداخلهگر با استفاده از این جدول و فهرست میتواند با موفقیت یک تعارض را بررسی و مسیر درست مداخله را انتخاب کند.
۱- - این مقاله توسط خانم فاطمه غلامرضا کاشی برای انتشار در فصلنامه گفتگو از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. مشخصات مقالهٔ اصلی به شرح زیر است:
L. Shay Bright, "The Conflict Mapping Chart". (^)
۳- Joya L. hocker and William wilmot, Interpersonal Conflict, McGraw Hill, ۱۹۹۴, pp. ۱۷۷-۷۹. (^)
۴- "A Comprehensive Mapping of Conflict and Conflict Resolution: A Three Pillar Approach", Peace and Conflict Studies, Vol. ۵. No. ۲, Article ۴, ۱۱۲/۱/۱۹۹۸. (^)
۷- ساندول ص۶، ویلموت و هاکر، ص ۱۷۷. (^)
۸- ویلموت و هاکر، صص ۹۲-۹۰. (^)
۱۰- Vamik D. Volcan, "Transgenerational Transmissions and Chosen Traumas: An Aspect of Large-Group Identify", Group Analysis, ۳۴, issue ۱, March ۲۰۰۱, pp. ۷۹-۹۷. (^)
۱۵- John Paul Lederach, The Little Bank of Conflict Resolution, Clear articulations of the guiding principles by a pioneer in the field. Good Books, ۲۰۰۳, p.۵۶. (^)
۱۸- Mats Bedal, Daveed Kin, "Violence and Economic Agenda in Civil Wars: Some policy implication", Journal of international Studies, Vol. ۲۶, issue ۳, December ۱۹۹۷, pp. ۷۹۸-۹۹. (^)
۲۲- Kavin Avruch, Culture and Conflict Resolution, United States Institute of Peace Press, Washington D.C, ۲۰۰۴, p. ۶۴. (^)
۲۴- Raymond Cohen, Negotiating Across Cultures, International Communication in an Interdependent World, United States Institutes of Peace Press, Washington DC, ۲۰۰۲ (۱۹۹۷), p. ۵۴. (^)
۲۵- Samuel Huntington, "The Clash of Civilization?", Foreign Affairs, Vol. ۷۲, No ۳, ۱۹۹۳. (^)
۲۷- Henk W. Houwehing and Jan G. Sicama, "The arms raw war relationship: Why Serious Disputes Matter", Contemporary Security Policy, Vol. ۲, issue ۲, ۱۹۸۱, pp. ۱۵۵-۵۶. (^)
۲۸- James E. Diughetry, Robert L. Pfatzgraff, Jr, Containing Theories of International Relations: A Comprehensive Survey, University of Michigan Press, ۱۹۹۷, pp. ۲۶۶-۶۷. (^)
۳۰- Christopher W. Moore, The Mediation Process: Practical Strategies for Resolving Conflicts, Jossey-Bass, ۲۰۱۴, p. ۶۰. (^)
۳۲- Self-Fulfilling Prophecy (^)
۴۴- Jeffrey Rubin Dean Pruit, Sung Hee Kim, Social Conflict: Escalation, Stalemate, and Settlement, McGraw-Hill, ۲۰۰۳, p. ۷۳. (^)
۴۹- دائرتی ویفالتوگراف، ص ۲۸۲. (^)
۵۲- Louise Daimond, John McDonald Multi-Track Diplomacy: A Systems Approach to Peace, Kumarian Press, April ۱۹۹۶. (^)
[مقالات مرتبط]
■ استقرار لایحه «مدیریت تعارض منافع» در نظام حقوقی ایران
نظر بدهید