
کشور امروز درگیر معضلات و بحرانهای زیست محیطی عمیق و چندگانه است. همة ما چیزهایی دربارة خشکسالی و سوء مدیریت منابع آبی، جنگلزدایی، فرسایش خاک و بیابانزایی شنیدهایم. سویة دیگر این واقعیت تلخ، رشد چشمگیر سطوح مختلف آگاهی زیست محیطی میان شهروندان در دو ده اخیر است.
هرچند دهة هفتاد سرآغاز تکوین جنبش محیط زیستی ایران به شمار میآید، اما در آن زمان جامعه از آگاهی کلی و نسبتاً مبهمی درخصوص "حفظ طبیعت" برخوردار بود. اما امروز صدها سازمان مردمنهاد و نهاد غیردولتی و هزاران داوطلب در سرتاسر ایران هستند که در زمینة مسائل محیط زیستی در سطوح مختلف، اعم از محلی، منطقهای و ملی فعالیت میکنند.
در حال حاضر بیش از ۷۰ درصد جمعیت ایران در مناطق شهری زندگی میکنند. جمعیت ساکن در تهران در دهههای اخیر رشد بیوقفه را تجربه کرده و هم اکنون دست کم ۸.۵ میلیون نفر در آن سکونت دائم دارند. با این اوصاف مسئلهساز شدن روزافزون معضلات زیست محیطی نباید چندان هم غافلگیرکننده باشد. رشد جمعیت ساکن و توسعة شتابان شهری در سه دهة اخیر بیوقفه ادامه پیدا کرده است؛ رشدی که اغلب پیامدهای مستفیم یا غیرمستقیم سیاستگذاریهای مدیریت شهری تهران هستند.
به همین دلایل در دو دهة اخیر شاهد بروز نگرانیها بخصوص در میان طبقه متوسط شهری درخصوص "کیفیت زندگی و محیط زیست" بودهایم. مردم از سلامت خود، کیفیت آب و غذا و هوایی که تنفس میکنند، بیمناکند. بسیاری با مصرف کالاها و خدمات باکیفیتتر و ارتقای آگاهیشان به این دغدغه پاسخ میدهند. این رویکرد فردگرایانه مستقیماً با سبک زندگی طبقه متوسط شهری گره خورده است؛ طبقهای که در موضوعات مختلف گرایش مردم ایران به مدرنیزاسیون را نیز نمایندگی میکند و نیروی عامل دیگر تحولات اجتماعی نیز به شمار میرود (۱).
این گفتار عجالتاً رویکردهای فردگرایانه و رفتارهای مربوط به سبک زندگی را کنار میگذارد و در ادامه بر رویهها و کنشهایی تمرکز خواهد کرد که نمایانگر تحول آگاهیهای زیستمحیطی و اجتماعی است که در کنشهای جمعی متکثر شهروندان در گوشه و کنار شهر تبلور پبدا کرده است.
دربارة خاستگاه و گسترش فعالیتهای محیطزیستی در ایران
سابقة فعالیتها و تشکلهای محیطزیستی در ایران عمدتاً به دهة هفتاد خورشیدی بازمیگردد. روزگاری که در فراغت از جنگ و رقابتهای سیاسی کلان، جامعة مدنی ضعیفِ کشور رفتهرفته در حال بازسازی خود و طرح افقهای اجتماعی سیاسی تازهای بود.
باید توجه داشت که رشد کنشگری محیط زیستی در قیاس با جنبشهای محیطزیستی غربی، خاستگاه و زمینههای متفاوتی داشته است. همانطور که میدانیم جنبشهای محیطزیستی یا به عبارتی محیطزیستگرایی یکی از نخستین انواع جنبشهای اجتماعی در ادبیات غربی شناخته شده است. آنچه در ادبیات جهانی با عنوان «جنبشهای اجتماعی جدید» میشناسیم به دهة ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بازمیگردند؛ زمانی که سیاست طبقاتیِ کنشهای جمعی رفتهرفته رنگ میباخت و در عوض منازعات جدیدی شکل و بیان عمومی پیدا میکردند: جنبشهایی با محوریت مسئله نژاد، جنسیت، محیطزیست، جوانی و امثال اینها. درواقع این تحول کیفی خود واکنشی است به تغییر و تحولاتی که در عرصه کلانِ اقتصادی و سیاسی در جریان بود: سرآغاز عصر پساصنعتی در جوامع غربی (۲).
در واقع، گذار از جامعه صنعتی به پساصنعتی شکافها و نارضایتیهای تازهای را حول مسائل هویتی، ارزشها و کیفیت زندگی بوجود آورده است. مسائل متفاوتی که این جنبشها در قیاس با احزاب سنتی و سیاستهای پارلمانی پیش میکشیدند، توانست صحنه رسمی سیاسی را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد.
همانطور که میدانیم ایران هرگز شرایط جوامع صنعتی و پساصنعتی را در سطح و کیفیت مشابه غرب تجربه نکرده است. با اینحال برخی از رویکردها و گرایشهای معاصر این جوامع نظیر فمینیسم، جنبشهای محیطزیستی در میان علایق و دغدغههای جامعه مدنی ایران نیز رفته رفته پدیدار شدهاند.
در فقدان نهادهای بزرگ و فراگیر سیاسی در کشور، این فعالان پراکندة حوزة عمومی و نهادهای کوچک و نوپای مدنی هستند که بار طرح این مسائل نوین را به دوش کشیدهاند. مسائلی که البته امروز جای خود را در گفتار عمومی اعم از مردم و مدیران و مقامات رسمی ایران باز کرده است. از سوی دیگر این گرایشها و تحرکات اجتماعی نوین، بهرغمِ تفاوتهایشان، شباهتهای بسیاری نیز به جنبشهای جدید در سرتاسر دنیا دارند: از جمله، شیوهای که اعضای این جنبشها خود را بیرون از سپهر سیاسی رسمی سازمان میدهند، شیوههای جدید زندگی، مصرف و سبک زندگی را باب میکنند و ارزشها و هویتهای تازهای پدید میآورند.
افزون بر آن، در سرتاسر جهان این جنبشها تحت تأثیر گسترش تکنولوژی ارتباطات و شیوههای نوین تولید، مصرف و توزیع اطلاعات قرار دارند؛ روندی که رفتار جمعی ما را تا حدّ زیادی تحت تأثیر خود قرار داده است.
بدینقرار این قسم کنشهای مدنی علاوه بر اهمیتشان در موضوع و زمینة خاص خود- در اینجا محیط زیست- در افق کلیتر توسعه و تکوین جامعة مدنی کشور نیز حائز اهمیت هستند. درنتیجه بررسی چنین مواردی نه تنها به فهم کنشگری شهری و محیطزیستی کمک میکند، که زمینه را برای درک روزآمد و کیفی جامعه شهری نیز فراهم میآورد؛ مطالبهگری، خودپایی و سامان دادن به شیوههای نوین زندگی میتواند بخشی از فرایند تجربة مدرن شدن جامعه به شمار بیاید.
دامنه پویشهای محیطزیستی در ایران
در سالهای اخیر انواع گوناگونی از کنشگری محیطزیستی ظهور کردهاند. از گروههای داوطلب پاکسازی طبیعت تا اعتراضات خیابانی علیه آلودگی هوا یا تخریب باغات و کنشگری حقوقی. به طور کلی محیطزیستگرایان از استراتژیها و تاکتیکهای مختلفی برای پیشبرد اهدافشان بهره میگیرند: نخست، آگاهیبخشی و اصلاح رفتار شهروندی و سبک زندگی؛ دوم، اعتراض و بسیج افکار عمومی علیه پروژههایی که از نظر آنها مخرب محیط زیست، منابع طبیعی و منافع عمومی هستند؛ و سوم، تلاش برای مشارکت و تأثیرگذاری در سطوح تصمیمسازی به منظور انتقال مطالبات فعالان جامعه مدنی. در سالهای گذشته هرسه شیوه فعالانه در صحنه حضور داشتهاند؛ البته مخاطب، ذینفعان و دامنه نفوذ این سه شیوه با یکدیگر متفاوت بوده است.
این گروههای متفاوت در برخی موارد توانستهاند پویشهای اجتماعی تأثیرگذاری را سازمان بدهند؛ مثلا فعالیتهایی که حول حفاظت از گونههای رو به انقراض جانوری شکل گرفته، فعالیتها و اعترضات گسترده پیرامون رو به خشکی نهادن دریاچه ارومیه و نیز اعتراض به پروژة انتقال آب موسوم به بهشتآباد از نمونههای بِنامِ این دست تحرکات اجتماعی هستند. در خصوص حفاظت از منابع طبیعی، جنگلها و فضاهای سبز نیز بحث و جدلهای بسیاری در جریان بوده است تا جایی که دامنه آن به شهرها نیز کشیده شده است.
فعالیتها و پویشهای متعددی نیز در راستای حفاظت از فضای سبز صورت گرفته است: یکی از نمونههای آشنا پویش نجات جنگل ابر در استان سمنان است. زیستگاه گونههای گیاهی نادر و منظری منحصر بهفرد در طبیعت ایران، که فعالان محیط زیست را درگیر خود کرده است. این فعالیتها به تصمیم چالش برانگیز برای ساخت جادهای در دل جنگل مربوط میشود که بنا بود دو روستا را به یکدیگر متصل کند. فعالان محیط زیست برای پیشبرد پویششان روابط گستردهای با ساکنان محلی آن منطقه برقرار کرده و تلاش داشتند تا ذینفعان محلی را نیز با خواسته خود همسو گردانند.
اما در مورد مناطق شهری این موضوع قدری پیچیدهتر است: در اثر توسعة شهریِ لجامگسیخته، بافت و انسجام محلات سنتی در اکثر مناطق شهری تهران از دست رفته است. توسعة شتابان، فقدان فضاهای عمومی کافی و محلاتی که شبکه راهی و بزرگراهی آنها را شکافته است، موجب تضعیف احساس تعلق و پیوند اجتماع محلی شده است. به همین دلیل کمپینهای اجتماعی و محیطزیستی که فعالان مدنی و شهری راه میاندازند اغلب در مقیاس کلان شهری تعریف میشوند، و نه محلی. گروه بزرگ "رفتگران طبیعت" که علاقهمندان به محیطزیست را از طریق رسانههای اجتماعی گرد هم میآورد، نمونة آشکاری از این دست است. در موارد دیگر، ساکنان شهر و فعالان اغلب از طریق همین رسانهها به اطلاعرسانی در مورد تخریب فضای سبز میپردازند که در موارد معدودی موفق به راهاندازی پویشهای اعتراضی در همین رسانهها شدهاند. اما این فعالیتها همانطور که از ماهیتشان پیداست کوتاه مدت هستند و به ندرت موفق میشوند مقامات شهر و فرایندهای تصمیمگیری را تحت تأثیر قرار دهند. بهخصوص در مواردی که شبکه اجتماعی مؤثر بیرون از فضای رسانهای برای حمایت و هدایت چنین پویشهایی وجود نداشته باشد، شبکهای رو در رو شامل شخصیتهای پرنفوذ محلی، مقامات محلی، کنشگران باتجربه و نخبگانی که قادرند با نهادهای رسمی ارتباط برقرار کنند. در نتیجه این موجهای موقتی بعد از مدت کوتاهی ناپدید میشوند.
با تمام اینها، فعالان شهری و محیطزیست در سالهای اخیر توانستهاند نوع تازهای از فعالیت محیطزیستی را بوجود بیاورند. این فعالان، مقامات شهری را مستقیماً به چالش کشیدهاند، ضعف چارچوبهای قانونی یا اجرایی را مورد پرسش قرار داده و در مواردی با تکیه بر قوانین موجود یا تأکید بر قانون اساسی، پروندههای حقوقی تشکیل دادهاند، در زمینة قانون نویسی، و تهیه برنامههای اساسی کشور، نظیر برنامة توسعه، فعالانه درگیر بوده و کاستیها را مورد نقد قرار دادهاند، در موارد متعدد با مقامات محلی و ملی وارد مذاکره شده، و در موارد معدودی نیز به دادگاهها شکایت بردهاند؛ این موارد بخشی از تاکتیکهایی است که در سالهای اخیر فعالان محیطزیست و کنشگران شهری برای پیشبرد اهداف و مطالباتشان از آنها بهره بردهاند.
شهری شدن محیط زیست: اهمیت کاربری زمین شهری
شاید ریشه معضلات شهری و زیست محیطی تهران را بتوان در یک مورد خلاصه کرد: مسئلة سیاست زمین شهری. از یک سو، خودگردانی مالی شهرداری تهران منجر به وابستگی و اتّکای روزافزون این نهاد به درآمد حاصل از عوارض، غرامت و جریمهها بوده که در نتیجه آن تأمین مالی شهرداری را به سیاستِ تغییر کاربری زمین و تخلفات ساختمانی وابسته کرده است. از سوی دیگر، همچون دیگر کشورهای درحال توسعه، رشد شتابان جمعیت و انبساط پهنة شهر باعث شیوع تغییر کاربریهای غیرقانونی و افسارگسیخته زمین شده است. با تشدید این روند در سالهای اخیر بیش از نیمی از باغهای تهران تنها در ده سال گذشته تخریب و تغییر کاربری داده شدهاند، که خود هشداری مهم در مورد وضعیت زیست محیطی تهران به حساب میآید.
چنانچه پیشتر گفتیم، الگوی تغییر کاربری زمین تنها محدود به باغات یا زمینههای خالی نیست: پارکها و فضاهای سبز عمومی نیز تحت تأثیر این روند مورد دستاندازیهای مستمر قرار گرفتهاند. مورد "بوستان مادر" واقع در غرب تهران یکی از موارد شناخته شده در این عرصه است. بخشی از این بوستان بزرگ در سالهای اخیر مورد بهرهبرداری و ساخت¬وساز شهرداری تهران قرار گرفته است. حتی حکم شورای عالی معماری و شهرسازی مبنی بر توقف ساختوساز در این پارک عمومی نیز نتوانست عملیات شهرداری را متوقف کند. به همین خاطر عدهای از شهروندان کوشیدند تا در برابر تخریب فضای عمومی شهرشان ایستادگی کنند. ماجرا با اطلاعرسانیهای وسیع در رسانهها و عمومی کردن حکم شورای عالی آغاز شد. آنها با بسیج شبکة فعالان و نخبگان شهری کوشیدند تا با اِعمال فشار، شهرداری وقت تهران را وادار به تغییر رفتار کنند. این شبکه شامل کنشگران شهری، برخی از اعضای شورای شهر وقت تهران، فعالان محیطزیست، اساتید و متخصصان حوزة شهری بود که هریک حوزه نفوذ اجتماعی خاص خود را داشتند. حرف و بیان مشترک این گروههای متنوع از شهروندان مشخص و معنادار بود: " این ساختوسازها خلاف قانون است".
تجربة شهرک اکتابان
در ماجرای شهرک اکباتان نیز الگوی مشابهی در جریان بود. شهرک اکباتان یکی از بزرگ ترین شهرکهای خاورمیانه است که در غرب و شمال غرب تهران و منطقه ۵ شهرداری تهران قرار گرفتهاست. طراحی مجموعة شهرک بر عهدة جردن گروزن آمریکایی، و ساخت آن بر عهدة شرکت آمریکایی استارت در سالهای پایانی پهلوی دوم آغاز شد.طرح ساخت این شهرک در ابتدا بسیار وسیع و شامل ساخت دریاچة مصنوعی و بزرگ ترین مجموعه فرهنگی ایران و غیره بود. البته طرح اولیه هیچگاه کامل نشد؛ اما بعد از انقلاب اسلامی، بلوکهای مسکونی، و ساختمانهای عمومی نظیر مدرسه، کتابخانه، مسجد، زمین بازی، مرکز درمانی، بازار و مراکز فرهنگی به شهرک اضافه شد.
یکی از ویژگیهای شهرک اکباتان مناسبات قویای است که به واسطة ساماندهی فضا میان ساکنان شهرک شکل گرفته است. این ویژگی باعث به وجود آمدن خصلت محلی، احساس هویت و تعلق و همچنین نظارت محلی، امنیت، راحتی و تنوع فعالیتهای عمومی و گروهی در میان ساکنان شهرک شده است. الگوی مدیریت شهرک اکباتان نیز در نوع خود جالب توجه است: از همان اولین سالی که شهرک مورد بهرهداری قرار گرفت، هیئت مدیره مرکزی شهرک را اداره میکرد، هیئتی که خود منتخب مدیران بلوکهای مسکونی بود و مسئولیت تصمیمگیریهای عمومی شهرک را بر عهده داشت.
در سالهای اخیر اما کیفیت زیستی و فضایی شهرک دستخوش تحولاتی نگرانکننده بوده است. ساختوساز بیرویه و تغییر کاربری غیرقانونی زمین مغایر با طرح جامع، نارضایتیهایی را در میان اهالی شهرک برانگیخته: ساخت بزرگراه ستاری که شهرک را به دو نیم شکافته است، ساخت یک پردیس دانشگاهی، یک بیمارستان و یک مجتمع تجاری عظیم به نام مگامال، محلهای را که روزی آرام و دلپذیر بود به فضایی شلوغ، پرترافیک و سروصدا تبدیل کرده است. اگرچه همگی این ساختوسازها خلاف قوانین شهرکها انجام گرفته، اما تلاشهای ساکنین برای جلوگیری از این عملیاتهای عمرانی بینتیجه مانده است. طبق قوانین شهرکها، زمینها و فضای سبزِ مابین بلوکها، مشاع محسوب میشود و هیچ ساختوسازی باکاربری فراتر از نیاز شهرک و در مقیاس شهری نباید در آن صورت بگیرد. در همین راستا ساکنان شهرک که نگران افت کیفیت زندگی و محیط زیستشان بودند و از عملکرد هیئت مدیرة نیز دل خوشی نداشتند، به این نتیجه رسیدند که هیئت مدیره مرکزی با شهرداری کنار آمده است. به همین دلیل عاقبت ساکنان شهرک دست به کار شدند و با تأسیس یک سازمان مردم نهاد محلی به نام "حامیان محیط زیست اکباتان" تصمیم گرفتند خودشان مستقیماً با نهادهایی صاحب اقتدار در شهر وارد مذاکره شوند، آن هم درست زمانی که آخرین مورد ساختوساز غیرقانونی در زمینهای شهرک در دست انجام بود.
تقریبا سه سال پیش بود که خبرهایی مبنی بر احداث یک نهاد مذهبی با عنوان دارالقران در میان ساکنان شهرک پیچید. ساخت و ساز آغاز شده بود بیآنکه ساکنان شهرک یا دستکم گروههای مذهبی محلی شهرک را در جریان کار خود قرار دهد. طبق طرح جامع تهران بنا بود این زمین به فضای سبز تبدیل شود، اما شهرداری که خود را مالک و تنها مرجع تصمیمگیری در مورد زمین میدانست، زمینة ساختوساز در آن را فراهم آورده بود. از آن پس، ساکنان شهرک و "حامیان" وارد کارزاری طولانی برای بازپسگیری این زمین شدند. کارزاری که درحقیقت نه فقط بر سر مالکیت یک قطعه زمین، که به بهانهای برای طرح حقّ فراموششده ساکنین شهرک بر شهرشان تبدیل شده بود. آنها از هر راه و تاکتیکی برای دفاع از اموال مشترکشان استفاده میکردند: ابتدا مذاکره با شهرداری منطقعه و مقامات محلی و اعضای شورای شهر. اما از آنجا که شهرداری مالکیت جمعی ساکنین را به رسمیت نمیشناخت این تلاشها بینتیجه ماند. به همین دلیل آنها به روشهای دیگری چون تجمع، اعتراض، گردآوری امضا و در نهایت شکایت به دیوان عدالت اداری متوسل شدند.
در خلال این فعالیتها اعضای سازمان مردم نهاد "حامیان" و تعدادی از دیگر شهروندان شهرک تصمیم گرفتند تا در انتخابات محلی شرکت کنند؛ و درنهایت موفق شدند ۶ کرسی از ۷ کرسی شورایاری اکباتان را به دست بیاورند، و بدینترتیب قدرت محلی انتخابی را در دست بگیرند.
مجموع این فعالیتهای متنوع در کنار دیگر، از ظهور گفتمانی حقبنیاد در میان کنشگران شهری خبر میدهد. هرچند اولین بار نیست که شهروندان در ایران برای احقاق حقوق جمعی متوسط به ابزارهای حقوقی و قانونی میشوند، اما مورد شهرک دستکم از معدود مواردی بود که این اقدام توانست منجر به صدور حکمی به نفع این طرح شکایت جمعی شود. دیوان عدالت اداری حکم به توقف ساخت وساز در زمین مذکور را صادر کرد و بر مالکیت جمعی ساکنان شهرک بر زمینهای مشاع صحّه گذاشت. هرچند تا همین امروز کاربری عملی زمین همچنان بلاتکلیف باقی مانده است.
بازخوانی این پرونده به عنوان نمونهای از کنشگری جمعی به سه دلیل حائز اهمیت است: نخست، بارز بودن نقش جامعة محلی و دسترسی آنها به ابزارهای قانون برای صورت بخشیدن به منافع و دعاوی جمعی مشترک. درنتیجة کیفیت فضایی اجتماعی شهرک، ساکنان آن از مزیت شبکة قوی مناسبات اجتماعی برخوردارند که تداوم مشارکت مدنی آنها را در قیاس با دیگر مناطق شهری تهران تضمین میکند. این مورد نشان میدهد که حتی بهرغم افول شیوههای زندگی سنتی در محلات، با سازماندهی قاعدهمند و کیفی فضا میتوان در توسعه مجتمعها و شهرکهای مدرن شهری نیز تعامل، پیوند و سرمایه اجتماعی را حفظ کرد و ارتقا بخشید.
دوم، برای اولین بار ساکنان شهر الگوی کاربری زمین شهری و مداخله فضایی در شهر را به عنوان یک مسئله زیستمحیطی شناسایی کردهاند. برخلاف آنچه گفته میشود که ذائقه رایج طبقه متوسط شهری، ساکنان شهرک کیفیت زیستی محیط زندگیشان را به دسترسی به مراکز خرید بزرگ و مصرفی شدن فضای عمومی ترجیح دادهاند. چرا که ساخت این مراکز خرید به قیمت تجاریسازی فضای عمومی و سبز مشاع ساکنان تمام شده است و آنها به درستی در مورد کیفیت محیط، فضای عمومی و سبز و مناسبات متعاقب آن بیمناک هستند. این گرایشِ نویدبخش ظهور سطح تازهای از آگاهیهای شهروندی و محیطزیستی در میان بخشی از شهرنشینان است که قادرند الگوهای توسعه شهری و نحوة مدیریت شهر در سطوح مختلف مورد واکاوی و پرسش قرار بدهند؛ گرایشی که در نهادهای مدنی دیگری که در مقیاس بزرگتر در سطح شهر فعالیت میکنند نیز در این سالها دیده میشود.
سوم؛ اهمیت آگاهی و بهرهگیری از ابزارهای قانونی و چارچوبهای حقوقی در پیگیری حقوق مشترک شهروندی است. بسیاری از نظریهپردازان، استفاده از این ابزارها را در پیشبرد حرکتهای جمعی مفید و حتی ضروری میدانند. استفاده از ابزار حقوق و قانون مزایایی دارد که میتواند در پیشبرد اهداف فعالان مدنی شهر مفید واقع شود: "ارجاع به حقوق میتواند در وهلة اول نقشی اساسی در برآمدن مطالبات از طریق تغییرِ دیدگاه عمومی نسبت به امرِ عادلانه و غیرعادلانه و امر معمول و غیرقابل قبول داشته باشد". به علاوه، به گفته دوگ مکآدام نظریهپرداز جنبشهای اجتماعی، "احکام قضایی" باعث بازشدن افق اداراکی جامعه میشوند. "درست که با غیرقانونی اعلام کردنِ تبعیض نژادی در ایالات جنوبیِ این کشور، دادگاه عالی مستقیماً به رفتارهایِ تبعیضآمیز پایان نداد، اما این انگاره را که اعتراض به این رفتارها میتواند کارآمد باشد را رسماً پذیرفت." (۳) درواقع چنین پروندههایی امکان درک این بالقوگی را برای جامعة مدنی فراهم میآورند.
همانطور که پیداست در مورد پروندة شهرک اکباتان دسترسی فعالان شهرک به شبکه نخبگانی که آشنا به استفاده از ابزارهای حقوقی و قانونی هستند- که البته تا حد زیادی مدیون بافت اجتماعی ساکنین شهرک بوده- طرح مطالبات را از سطح موجهای اعتراضی به یک پویش مدنی ارتقا داده است؛ کیفیتی که میتواند به تعمیق کیفی مطالبات و اقدامات عملی جامعه مدنی بیانجامد.
این دستاوردهای سهگانه به ما نشان میدهد که بهرغم تخریب وسیع و نگران کنندة محیطزیست در کشور، آگاهیها و مطالبهگری محیطزیستی نیز تحول پیدا کرده و میتوان نسبت به توانِ بالقوه و بالفعل آن برای چارهاندیشیهای ریشهای و اجتماعی درخصوص این مسائل دستِکم تا اندازهای خوشبین بود.
یادداشتها
۱- . Simin Fadaee, Social Movements in Iran: environmentalism and civil society.. Routledge. ۲۰۱۲ (^)
۲- . آلن اسکات، فرهنگ سیاسی و جنبشهای اجتماعی،. ترجمه رامین کریمیان. نشر آگه، تهران: پاییز ۱۳۸۸. (^)
۳- .اریک آگریکولینسکی، "کارکردهای اعتراضیِ حقوق". فصلنامه گفتگو، شماره ۶۷. (^)
نظر بدهید