در اوايل قرن بيستم، مقارن با سالهاي 1905 و 1906 ميلادي در قفقاز بين مسلمانان و ارامنه رشته درگيريهاي خشونتآميزي صورت گرفت كه علاوه بر ايجاد ناامني و بيثباتي و بر جاي گذاشتن پيشينهاي از خصومت و دشمني كه آثار آن هنوز هم بر جاي است، براي مدتي اين خطر را پيش آورد كه اين مناقشه ابعاد گستردهتري يافته و به ايران نيز سرايت كند، چرا كه در يك مرحله جوانبي از اين كشتار دامنگير برخي از اتباع ايراني آن حدود نيز شد و در اين ميان پارهاي از محافل سياسي بر آن شدند كه اين درگيريها را به داخل ايران نيز تسري دهند؛ اقدامي كه با هوشياري گروهي از علماء تبريز، مسئولين دولتي و ارامنه ايران به جايي نرسيد. در اين بررسي بعد از اشارهاي به دلايل پيش آمد درگيريهاي قومي در قفقاز، بازتاب آن در ايران و چگونگي واكنش ايرانيان در قبال اين موضوع مورد بحث قرار خواهد گرفت.
Recently in 33 Category
تاريخنگاري قرن بيستم درباره مناسبات متقابل دولت/ملت و ناسيوناليسم، تا حد زيادي تحت تاثير يك ديدگاه اروپا محوري درباره زبان و قوميت بوده است. ديدگاهي كه در آن «قوميت و زبان به نحوي فزاينده به محور تعيين كننده و حتي به تنها معيار يك مليت (Nationhood) بالقوه تبديل ميشود.» و يا به گونهاي كه كارلرنر مدعي شد: «به محض آن كه ميزاني از دگرگونيهاي اروپايي حاصل شود، جوامع زباني و فرهنگي كه در طول قرون و اعصار در سكوت و خاموشي دوره بلوغ و پختگي خود را طي كردهاند، از يك موجوديت انفعالي به صورت يك ملت شكوفا ميشوند. آنها به وجود خود به مثابه نيرويي برخوردار از يك تقدير تاريخي آگاه ميشوند، خواستار كنترل دولت در مقام عاليترين ابزار قدرت موجود شده و در جهت تعيين سرنوشت سياسي خود گام مينهند. روز تولد انديشه سياسي ملت و سال تولد اين آگاهي جديد 1789 است؛ سالِ انقلاب كبير فرانسه.»
اريك ج.هوگلاند، زمين و انقلاب در ايران 1360-1340، ترجمه فيروزه مهاجر، شيرازه، تهران، 1381، 282 ص
كتاب ارزشمند زمين و انقلاب در ايران، 1360-1340 نوشته اريك هوگلاند بر پايه تحقيق ميداني خود او در طول سالهاي 51-1350، تابستان 1356، و خرداد 1357 تا تير 1358، نگاشته شده (او قبلا نيز در طول سالهاي 1348 تا 1354 با سمت «سپاهي صلح» در آذربايجان غربي اقامت داشته است). هنگام وقوع انقلاب، هوگلاند در روستايي واقع در استان فارس زندگي ميكرد. او كتاب خود درباره جامعه روستايي در ايران را با ادراك، بصيرت و احساس همدردي نوشته است.
شايد بزرگترين قرباني جنايت 11 سپتامبر بعد از حدود سه هزار انسان بيگناه كه در دو برج تجارت جهاني تلف شدند و هزاران غيرنظامي كه در افغانستـان زير بمبـاران هواپيـماهاي B-52 آمريكا به هلاكت رسيدند خود فرايند دموكراسي در ايالات متحده بود باشد! يازده سپتامبر آن چنان شوك رواني و همه جانبهاي به سيستم سياسي آمريكا وارد كرد كه پيامدهاي آن را نميتوان دستِكم گرفت. شايد مهمترين اين پيامدها تهديد جدياي باشد كه از طرف دولت بوش بعد از سخنراني معروف به «محور شيطاني» در مقابل كنگره آمريكا در ژانويه 2002 متوجه ايران شده است.
يكي از مهمترين آثارِ فروپاشي فوقالعاده سريع و ناگهاني اتحاد جماهير شوروي و ظهور مجموعهاي از كشورهاي نوپا و مستقل به جايِ اين جماهير، لزوم طرح و تدوين هر چه سريعتر يك رويكرد جديد سياسي در قبال اين دگرگوني بود. اين الزام و ضرورت به ويژه در مورد كشورهايي حاد و عاجل مينمود كه در اين عرصه به ناگاه ـ مانند ايران ـ به جاي يك قدرتِ واحد با طيفي از كشورهاي جديد و نوظهور روبرو شدند.
بسياري از كشورها و قدرتهاي جهاني كه بنا به دلايلي متفاوت ـ از قرب و جوار جغرافيايي گرفته تا انگيزههاي سياسي و اقتصادي ـ خود را درگير تحولات اين حوزه جديد يافتند، هر يك به نوعي در طرح و تدوين رويكرد مورد بحث اقدام كردند؛ آنهايي كه در اين زمينه از دانش و تجربهاي برخوردار بودند با سرعت و توانايي بيشتر و آنهايي هم كه از يك چنين دانش و تجربهاي برخوردار نبوده، ولي به لزوم امر آگاهي داشتند، با تلاش براي كسب دانش و تجربه لازم وارد كار شدند.
«مسئله آذربايجان در ايران: يك مسئله اساسي براي آينده ايران» مقالهاي به قلم نصيب نصيبزاده (نصيبلي) سفير سابق جمهوري آذربايجان در جمهوري اسلامي ايران و يكي از اعضاي رهبري حزب مساوات است. اين مقاله را كه در سال 1998 منتشر شده است، به رغم اختصار ميتوان بيان موجز و دقيقي دانست از كل ديدگاه حاكم در جمهوري آذربايجان نسبت به «مسئله آذربايجان» در ايران. مقالهاي كه به رغم مقدمات نادرست و نتيجهگيريهايي به همان اندازه نادرست، از لحاظ آشنايي با نوع مباحث مطرح در آن سوي ارس در خور توجه و اهميت است.
اگرچه محمدامين رسولزاده (۱۸۸۴-۱۹۵۴) بيشتر به عنوان يكي از رجال برجسته قفقاز كه نقش مهمي در تأسيس جمهوري آذربايجان ايفا كرد شهرت دارد ولي نام و نشان او در تاريخ معاصر ايران نيز مهم و درخور توجه است. رسولزاده پس از آن كه در يك مرحله از نهضت مشروطه با يك همدلي آشكار و ديدگاني تيزبين، براي پارهاي از جرايد باكو گزارشهايي از اين پيكار تهيه و ارسال داشت، در يك مرحله ديگر، يعني در پي سرنگوني محمدعلي شاه نه در مقام يك ناظر و گزارشگر، بلكه به عنوان يك انديشهپرداز سوسيال دموكراسي و يكي از گردانندگان اصلي روزنامه ايران نو، در شكلگيري نهضتي مؤثر واقع شد كه تا مدتها بعد، تأثير عمدهاي بر تحولات سياسي ايران برجاي گذاشت.
حمله ژاپن و اشغال منچوري در سال 1931 اتحاد شوروي را نسبت به آسيبپذيري مرزهايش نگران ساخت. كميتههاي مركزي حزب كمونيست و كمسومول [سازمان جوانان كمونيست] به منظور تدارك براي مقابله با بروز احتمالي جنگ در مرزهاي شرقي و جنوبي، حكمي را تصويب كردند مبني بر بسيج دانشجويان در مدارس عالي شوروي براي آموزش مطالعات شرقي. كميته آموزش عالي و كميسارياي دفاع خلقها به صورت مشترك تامين هزينه و تبيين جايگاه ويژه و دروس آموزشي زبان را برعهده گرفتند. هدف اين آموزش «آماده كردن شرقشناس ـ متخصص (مترجم و تحليلگر)هايي بود كه بر دانش لازم در زمينههاي تاريخ، اقتصاد، جغرافياي اقتصادي، جامعهشناسي و قوم شناسي احاطه داشته باشند، آمادگي لازم زباني براي خدمت و كار در ستاد و واحدهاي ارتش سرخ را كسب كرده باشند.»
در ميان مسائل مختلفي كه تحولات ايرانِ معاصر را تحتالشعاع خود داشتهاند، پارهاي جنبه كوتاه مدت و گذرا دارند و برخي نيز جنبهاي مستمر و پايدار. «مسئله آذربايجان» را به رغم صورت متناوب و مقطعي طرح و بحثش در ايران، ميتوان از جمله مسائل مستمر و پايدار كشور دانست.