سیستان و بلوچستان علیرغم موقعیت مهم راهبردی و نیز محرومیتهای گسترده اقتصادی و همچنین رو در رویی با برخی مشکلات سیاسی و مذهبی چندان مورد توجه نهادهای علمی و فرهنگی اعم از دولتی و غیردولتی نبودهاست و چنین به نظر میآید که تا مسائل به صورت حادّ ظهور و بروز نکند ارزش و اهمیتی برای بررسی و مطالعه پیدا نمیکند. فاصله طولانی حوزه مورد بحث با تهران و همچنین وجود بزرگترین بیابانهای کشور به عنوان یک حوزه حایل بر این بیتوجهی افزوده است. در میان پژوهشگران حوزه مطالعات قومی و توسعهای تعداد پژوهشگران بلوچ شناس یا سیستانی شناس به چند نفر هم نمیرسد. اختصاص این شماره از گفتگو به مسائل سیستان و بلوچستان تلاشی است برای شناسایی، ولو اولیة، مسائل مبتلابه این منطقه.
Recently in 57 Category
وضعیت سیاسی بلوچستان بهنظر بسیار پیچیده میآید. از چه بابی باید برای فهم مسائل این جامعه وارد بحث شد؟
به نظرم یک حداقل نگاه تاریخی به چگونگی شکلگیری بلوچستان در شکل و شمایلی که امروز میشناسیم لازم است. منطقهای که امروز تحت عنوان بلوچستان میشناسیم درواقع به لحاظ سیاسی بین سه کشور تقسیم شده است. بعد از ورورد انگلیسبه شبه قاره هند و پیشروی به طرف منطقه بلوچستان و افغانستان و شکست خان کلات که همین امر باعث شد وی به نوعی تحت حمایت انگلیسها قرار بگیرد بحث مرز میان ایران و خاننشین کلات پیش کشیده شد.
مقدمه
توسعه یکی از مفاهیم جاری و پر مصرف است؛ از مطالب روزنامهها و نشریهها گرفته تا متون سیاسی، اداری و علمی، از محاورات روزمره تا مناظرههای سیاسی و فرهنگی همه و همه به این مفهوم ارجاع میدهند. بارها و بارها واژه توسعه مورد استفاده و استناد قرار میگیرد، بی آنکه گویندگان و یا نویسندگان توافق روشنی درباره مفهوم داشته باشند. اقتصاد توسعه، به عنوان بخشی از علم اقتصاد، جامعهشناسی توسعه نیز به عنوان حوزهای از جامعهشناسی، مردمشناسی، علوم سیاسی و مدیریت و غیره از جمله علومی هستند که هر یک موضوع و مفهوم توسعه را به نوعی و از منظری مورد توجه قرار میدهند. در هر یک از دانشها و علومی که نام برده شد نظریههای گوناگونی درباره توسعه ارایه و نظریههای رقیب به موازات یکدیگر و گاه در مقابل یکدیگر ظاهر شدهاند، اما در تمامی این تلاشهای نظری از نظریههای کلاسیک تا تئوریهای پست مدرن، آنچه مطمح نظر بوده بهبود سطح زندگی و کاهش رنجها و آلام مردم است. بر همین سیاق در مقاله حاضر، آن بخشی از شاخصهای توسعه در استان سیستان و بلوچستان مورد توجه قرار گرفته که با زندگی روزمره مردم در ارتباط بوده و تغییر در آن شرایط و بهبود شاخصهای مورد بررسی میتواند به کاهش رنجها و دردها مردمان این بخش از دیارمان یاری رساند .ref(1)
آنچه در پی میآید حاصل گفت و گویی است با دکتر محمود زندمقدم، پژوهشگری که در کنار پارهای از مطالعات جامعهشناختی و مردمشناسی در تهران و جزیزة قشم ... بیش از پنج دهه از تلاشهای خود را نیز صرف فعالیتهای پژوهشی و نیز توسعة منطقة بلوچستان کرده است. مجموعة شش جلدی حکایت بلوچ خود معرف بخشی از این تلاشها است.
مقدمه
در دو دهة اخیر فعالیتهای پژوهشی در قالب طرحهایی به سفارش وزارتخانهها، ادارات دولتی و همچنین پایاننامههای دانشجویی رشد کمی و کیفی زیادی داشته است. افزایش کمی این نوع تحقیقات به ویژه در حوزة علوم انسانی مرهون دو عامل اساسی است. گسترش دانشگاهها و افزایش چشمگیر دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهی در دو دهة اخیر از یکسو و نیازهای توسعهای کشور به ویژه پس از پایان جنگ و اجرای برنامههای پنج سالة کشوراز سوی دیگر. نیازهای اجرایی و توسعهای کشور موجب شده است تا تحقیقات کاربردی در صدر انواع پژوهشهای موجود قرار گرفته و حوزههای گوناگون نظام اجتماعی از منظر این نوع تحقیقات مورد توجه قرار گیرد.
به شهادت تاریخ، بلوچها مرزدارانی دلیر و سختکوش بودهاند که در طول قرنها از کیان این مرز و بوم پاسداری کردهاند. مبارزات طوایف اسماعیلزهی، گمشادزهی و یار احمدزهی با مهاجمان انگلیسی در جنگ اول جهانی که موضوع اصلی این بررسی است و تلاش آنها برای جلوگیری از ورود آنان به خاک ایران نشاندهنده نمونهای از این سنت بوده است. پس از چیره شدن نظم نوین رضا شاهی در کشور و ایجاد ارتشی منظم که از ابزار و امکانات نظامی پیشرفته بهرهمند بود، حکومت وظیفه پاسداری از مرز را از دوش نیروهایی از این دست برداشت و خود عهدهدار آن گردید. از این رو شاید بتوان گفت به این ترتیب انرژی فراوان جنگآوری و سلحشوری که پیش از آن در راستای نگهبانی از مرز و مبارزه با بیگانان صرف میشد بدون استفاده باقی ماند و رفته رفته به صورت یک خطر بالقوه برای دولت مرکزی درآمد و اگر چه هرگز نتوانست به صورت گسترده به فعل درآید اما هرگز نابود نشد و گهگاه شعلههایش هرچند اندک در شکلی یاغگیری و طغیان بروز مینمود تا نشان دهد که این آتش کاملاً به خاکستر ننشسته است. یاغگیری، نشانه مقاومت این قوم در برابر چیره شدن مرکزگرایی جدید است و هم دلبستگی این قوم را به نوعی از مرکزگرایی کهن نیز نشان میدهد. مقاومت در برابر وضعیت جدید بسیار طبیعی بود زیرا این طوایف علاوه بر این که روحیاتشان با وضعیت کهن مأنوس بود، بنیانهای معیشتی، قومی، فرهنگی و اجتماعیشان دست نخورده مانده بود و سیاستگذاران دوره پهلوی اول مرکزگرایی جدید را که تفاوتی چشمگیر با مرکزگرایی کهن داشت بر این خطه حاکم کردند در حالی که بنیانهای اجتماعی این قوم متناسب با وضعیت جدید دگرگون نشده بود. یاغگیری در واقع پاسخ اولیه به تکاپوهای رژیم پهلوی بود که بدون در نظر گرفتن شکاف موجود میان ساختارهای اجتماعی قوم بلوچ و مرکزگرائی جدید با اتکا به زور و توان نظامی میخواست مرکزگرائی جدید را چیره کند. طوایف بلوچ که توان رویارویی مستقیم با قدرت پهلوی را نداشتند به ناچار با شیوه غیرمستقیم با آن درافتادند. در سال 1307 خورشیدی همزمان با عملیات قشون در بلوچستان سردار دوستمحمدخان بارکزائی در مقام نماینده نظم سیاسی کهن قرار گرفت. وی بر بیشتر مناطق بلوچستان مسلط شد و در جنگ و گریزهایی که با حکومت داشت، شکست خورد. با ورود نیروهای دولتی به بلوچستان بیشترین نمایندگان سیاسی و اجتماعی بلوچستان که قدرت و توانمندی نظم جدید را به چشم دیده بودند، از در آشتی با حکومت مرکزی وارد شدند. در مقابل رضا شاه نیز دستور داد با آنها با احترام رفتار شود، اما در همین حال سردارانی نیز بودند که از فرمانبرداری حکومت روی بر تافتند و بر آن شوریدند. جمعهخان اسماعیلزهی و جیند یار احمدزهی چنین کردند؛ اولی سالهای زیادی را در تبعید به سر برد و دومی در زندانهای رضاه شاه جان باخت.